زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
یا رب رضای من بود انـدر رضای تو کـایـنـسان اسیـر بـنـدِ گـرانـم بـرای تـو روز و شـبـم به ظلمت زندان یکی بُوَد هر چند روشن است دلـم از ضیـای تو از بی کسی و ظلمت زندان مرا چه باک چون مـونـسـم تـویی؛ و منـم مبتلای تو سخت است درد غربت و هجران و انتظار اما چه غم؛ که سهـل شود در هوای تو از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولی شـادم که میرسـم به وصـال لـقـای تو دیگر ز عمر سیرم و از زنـدگی بـری خـواهم که جـان خویش نـمایم فـدای تو آن کـنـج خـلـوتی کــه بـرای عـبـادتـت میخواستم، نـصیب شدم از عـطای تو ای حـجـت خـدای که باب الـحـوائـجـی دارد امــیـد بـر تـو "مـؤیـد" گــدای تـو |